تا آخر همیشه منتظر

          دستهای گرمت خواهم ماند

 

من چه حوا باشم و چه آدم

 

                            روح تو در من است!

 

بازی ما بازی اسم نیست

 

                         تو بگو نقش من چه باشد

 

                                              سیمرغ را خواهم گرفت

 

                                                                    فقط کارگردانیم را کن

 

 سیب را میچینم

 

                    و باز خواهم چید

 

                               این است رسم آدم بودن حوا

 

                                                     و تو به رسم خود بازی کن

 

                                                                                    رسم بارش باران....



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: آدم هوا , روح خدایی , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 18 بهمن 1391 | 17:52 | نویسنده : spring girl |

 

 

 

خیلـــی ها بــاران را نمــی فهمند

 

نمـــی فهمند باید خیس شـد تا سبکــــ شد

 

نمی فهمند کــه شیشه عینکــشــان باید نمناکـــــــ شود

 

نمــی فهمند کـــه با بــاران باید خندید

 

به بـــاران باید عشق داد

 

با بـــاران باید عشق کـــرد

 

و شــایــد بــاران خیلــی ها را نمــی فهمــد

 



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , کسی باران را نمیفهمد , شیشه عینک , نمناک , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 18 بهمن 1391 | 17:36 | نویسنده : spring girl |

 

خداوندا تو میدانی که من دلواپس

فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوهایم

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قطار محبت هایت

دلم بین امید و ناامیدی میزند پرسه میکند فریاد میشود خسته مرا تنها تو نگذاری خداوندا



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خدایا , زیبایی , قطار محبت , ترنم باران ,

تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391 | 16:36 | نویسنده : spring girl |

 

خوشبختی ساختنی نیست ...  یافتنی است .



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خوشبختی , واقعیت , حقیقت , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 | 14:52 | نویسنده : spring girl |

 

 آیا میدانید چرا خوشبخت بودن مشکل است؟

چون از رهاکردن چیزهایی که باعث غمگینی می شود

سرباز می زنیم .

 

 

 

 

برای بهتر شدن وبلاگ نظر یادت نره !!!



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خوشبختی , غم , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 | 14:27 | نویسنده : spring girl |

 

خدايا! 
آسمان زیباست 
هنگامي که به آسمان شب خيره می‌شوم 
و ستارگان را مي‌بينم که چشمك‌زنان به من از دور چشمک مي‌زنند 
با خود فکر مي‌كنم 
در میان اين ظلمات و تاريكی 
تو براي امیددادن به انسان‌ها 
ستارگان را قرار داده‌اي 
خدای مهربان! 
از تو براي اين‌که 
در لحظه تار و تاريك زندگی 
ستارگان را دريچه امیدواری 
ما قرار داده‌اي سپاسگزار هستم. 



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: چشمك امیدواری , خدای مهربان! , امید واری , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 | 14:10 | نویسنده : spring girl |

 

چه شبي است !

چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،

گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

چه مي‌دانم؟

خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

هر قطره‌ي اين باران ،

کلمه‌اي از آن سرودهاست ...


"دکتر شريعتي"

°*°°*°°*°°*°°*°°*°°*°
°*°

امشب اینجا داره بارون میاد...

 

اما برای من بارون نیست..
به همون زیبایی که دکتر شریعتی بیان کرد،غزلِ عاشقانه ی خداست که داره برای ماها سروده میشه...

مرسی خدای خوبم... ♥




موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: دکتر شریعتی , باران , قطره , خدا , فرشتگان , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391 | 11:56 | نویسنده : spring girl |

 

آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خدا , به سوی کمال , قصص انبیا , توکل , حکمت , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391 | 10:59 | نویسنده : spring girl |

 

زندگی زیباست ... 

و هر روزش آغازی دوباره

 برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته... 

زندگی زیباست ...

به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...

و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ  رُز ....

و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش...

بی سایه ... بی غم...

 

و با اندکی پستی و بلندی...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست...

و هرچه میخواهیم به دست نمی آید...

هجران ها هم حکمتی دارند ؟؟؟ 

اما زندگی همچنان زیباست ..

می توان  خاطراتی خوب در ذهن حک کرد

و باقی را دور ریخت ...

یاد و خاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد 

پاییز را هم می توان زیبا دید

نگو خزان است و زردی ... 

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند...

همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان رامی سازند... 

خش خش برگ ها هم زیباست

اگر بخواهیم...

مشکل همیشه هست . نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد

باید دید و نگرش عوض شود

نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را

برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی

گاه باید مسیر خود را عوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست

جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم 

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است و

همه کلیدی به دستمان خواهند داد 

و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان

گسیخته نشود...

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم

و خالق ِ یکتا,  بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد

 نظاره گر و دست گیر ما ست 

تنهایمان نمیگذارد 

چه در سختی 

و چه شادی

 



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: زندگی زیباست , شبنم , غم , خاطره , حکمت , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391 | 17:4 | نویسنده : spring girl |

 

 

زندگی خواب نیست

 

رویا نیست

 

روزهایش رنگین

 

زشت و نازیبا نیست

دشت هایش پر گل

 

خارهایش پیدا / اسمانش ابی

 

رنج هایش فانی

 

زندگی زیباست / زندگی زیباست

 

مثل اواز چگاوک دم مرگ

 

مثل لبخند یه کودک در خواب

 

مثل پرواز پرستو در باد

 

زندگی زشت نبود

 

چشم تو زشتش دید

 

جویبار محبت پیدا / صورتی باید شست

 

با نگاهی تازه / زندگی را کاوید

 

باید عاشق شد وماند

 

باید عاشق شد و خواند

 

زندگی زیباست

 

لحظه های غمناک

 

اما

 

هستی اش پا برجاست

 

 


موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: زندگی , تکاپو , شادمانی , ترنم باران , خواب ورویا , لحظه غمناک , عشق , عاشقی ,

تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391 | 16:47 | نویسنده : spring girl |

تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391 | 16:35 | نویسنده : spring girl |

 

چترم را کنار در می گذارم

شوق باریدن باران باز مرا کنار پنجره کشاند

چترم کنار در منتظر من ایستاده

من کنار پنجره به شوق باران

 

 

 

 

 

اومدی یه نظر بذار بعد برو



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: چتر , باران , ترنم باران ,

تاريخ : یک شنبه 8 بهمن 1391 | 17:14 | نویسنده : spring girl |

 

 مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟  به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو 
.. مامان تو فقط یک چشم داره فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد… روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری؟  اون هیچ جوابی نداد.... حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم . احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم  سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم ، 
واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی… از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم  تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من. اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا  اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد . یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه   ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم . بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی . همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن  ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا  ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه



موضوعات مرتبط: داستان ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: مادر , چشم , زیباترین هدیه , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 6 بهمن 1391 | 14:50 | نویسنده : spring girl |

 ترنم باران

ساحل ، حضور ما را می خواند

 

دریا ، سرود شاد علف ها را

 

در جشــن شادمانه ی دریا

 

ای کـــاش آب بـــــودم...




موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: جشــن شادمانه ی دریا , , , , آب , گل , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391 | 18:6 | نویسنده : spring girl |

 

باز ای باران ببار

بر تمام لحظه های بی بهار

بر تمام لحظه های خشک خشک

بر تمام لحظه های بی قرار

 

باز ای باران ببار

بر تمام پیکرم موی سرم

بر تمام شعر های دفترم

بر تمام واژه های انتظار

 

باز ای باران ببار

بر تمام صفحه های زندگیم

بر طلوع اولین دلدادگیم

بر تمام خاطرات تلخ و تار

 

باز ای باران ببار

غصه های صبح فردا را بشوی

تشنگی ها خستگی ها را بشوی

باز ای باران ببار



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , پرواز , باز باران , , , , کودکی , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 2 بهمن 1391 | 16:44 | نویسنده : spring girl |

                      

صدای آواز ابرها که به گوشم می رسد

نگاهم را برای دیدن باران به آسمان خیره می کنم               

باز شنیدم.غرشی ترسناک

که برایمان باران هدیه می آورد

کاش ببارد.کاش......

دلم برای بوی باران تنگ است

وقتی که باران میبارد ،یادم میرود که کجا هستم

فقط خودم را زیر باران حس می کنم.خیسه.خیس.........

حس خوبیست....کاش ببارد

رز سفید



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: رز سفید , باران , کاش ببارد , صدای آواز , ابر , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 2 بهمن 1391 | 16:26 | نویسنده : spring girl |

 

 

افسانه ها می گویند که امید را

 

آخرین بار نهنگی بلعید ! 

... 

فردا صبح بر عرشه ی قایق کاغذیم

 

به شکار نهنگ خواهم رفت !

 



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: افسانه , باران , قایق کاغذی , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 2 بهمن 1391 | 16:14 | نویسنده : spring girl |

 

 

دوست داشتن نم نم باران است ، که کم کم می آید و به درازا می بارد.

چه زیباست اگر همواره اینگونه بباریم و ابر همیشه بهار آسمان محبت باشیم ....


 



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , فیروزه ای , آسمان , پرواز , ترنم باران , آسمان , نم نم , باز باران با ترانه , , , ,

تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391 | 17:46 | نویسنده : spring girl |

 

کاش این متنو با تمام وجودتون بخونید...

 

 

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

 

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

 

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

 

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

 

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

 

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

 

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

 

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا



موضوعات مرتبط: شعر ، داستان ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: زمین , هوا , قرار نبوده , , , , زندگی , زندگی ماشینی , عشق , خروس ,

تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391 | 17:35 | نویسنده : spring girl |

 

بی نقاب باش،گاهی فقط شبیه خودت ….

همیــن

 

 

 

 

**ترنم باران**



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: نقاب , زندگی , دنیا , انسان ,

تاريخ : جمعه 24 آذر 1391 | 13:4 | نویسنده : spring girl |

 

باز باران، با ترانه، مي خورد بر بام خانه …  

 

خانه‌ام كو؟

خانه‌ات كو؟

آن دل ديوانه‌ات كو؟

روزهاي كودكي كو؟

...  فصل خوب سادگي كو؟

يادت آيد روزباران،گردش يك روز ديرين؟

پس چه شد ديگر،كجارفت؟

خاطرات خوب و رنگين،

در پس آن كوي بن بست،

در دل تو،آرزو هست؟

كودك خوشحال ديروز؟

غرق در غم‌هاي امروز،

ياد باران رفته از ياد،

آرزوها رفته بر باد



موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , فیروزه ای , آسمان , پرواز , ترنم باران , آسمان , عادت , باز باران با ترانه , , , ,

تاريخ : جمعه 26 آبان 1391 | 20:45 | نویسنده : spring girl |

 

شاید اگر

انسانیت

هم مارک دار بود

خیلی از آدم ها آن را به تن می کردند !



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: انسانیت , عشق ,

تاريخ : یک شنبه 21 آبان 1391 | 22:17 | نویسنده : spring girl |

 

 

هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……


موضوعات مرتبط: شعر ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , گل , خاطره , لبخند و بهار ,

تاريخ : شنبه 13 آبان 1391 | 11:50 | نویسنده : spring girl |

 

 

مگر نه اینکه زلالی آب از برهنگی قطرات باران است

 

 

                             پس،

 

                                   باران شو.....

 

 

 

 

 

بچه هه نظر بدین دیگه 



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: بارانم , باران , ترنم باران , ترنم ,

تاريخ : شنبه 13 آبان 1391 | 11:38 | نویسنده : spring girl |

 

نیا باران زمین جای قشنگی نیست 

من از جنس زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است و اما یک طرف خال لب پروانه را هم

دوست میدارد ...

من از جنس زمینم ...  

خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است ...  

و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه میدادند

در اینجا نشناسند مردم

شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

 



موضوعات مرتبط: داستان ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: باران , فیروزه ای , آسمان , پرواز , ترنم باران ,

تاريخ : شنبه 13 آبان 1391 | 10:48 | نویسنده : spring girl |

 

 زندگی کوتاه است 

پس بیایید بگوییم به هم « دوستت می دارم »

کار دشواری نیست و بیایید بخندیم به غم ها با هم

من و تو میدانیم درد و رنج و غم و اندوه همه در گذرند 

آنچه میماند و زیباست وفای من و توست 

 

 

زندگی یعنی عشق ، عشق را تازه کنیم ،عشق را با همه ی قلب خود اندازه کنیم

 

این مطلبو دوست عزیزم زینب جووووووووووون فرستاده 

                نظر یادت نره 



موضوعات مرتبط: عشق ، ،
برچسب‌ها: زندگی , دوستت دارم , عشق ,

تاريخ : پنج شنبه 4 آبان 1391 | 11:42 | نویسنده : spring girl |

 سلام به همه ی دوست های گلم 

این مدت که نبودم خیلی خیلی دلم برای وبم تنگ شده بود ولی حالا اومدم با هزار تا مطلب خوب 

راستی از محدثه جونننننننم هم تشکر میکنم 

حالا آپ امروووووز 

 

 

 

هنوز دلخوشیه قلب خسته ام این است


                                                                            که در خیال خودم بی خیال من نشدی !!!!!

 

 

 

 

 

 

 

چند مدته نظر نمیدینا ؟!!!!!! نظر یادت نره



موضوعات مرتبط: عشق ، ،
برچسب‌ها: خیال , دلخوش , دلخوشیهای من ,

تاريخ : یک شنبه 19 شهريور 1391 | 13:55 | نویسنده : spring girl |

 

ببین غمگین،

ببین دلتنگ دیدارم...

ببین

خوابم نمی آید،

بیدارم...

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

تورا بیش از همه کس دوست میدارم



موضوعات مرتبط: عشق ، ،
برچسب‌ها: غمگین دیدارم , خواب , عشق ,

تاريخ : جمعه 27 مرداد 1391 | 15:8 | نویسنده : spring girl |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد