به سوی ماه برو!

حتی اگر خطا رفته باشی
 
ذر میان ستاره هایی..
 


موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، ،
برچسب‌ها: ماه , ستاره , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392 | 15:2 | نویسنده : spring girl |

ماه رمضان

ماه مفروش کردن قدوم شب قدر با اشکهای شوق برای درک

«زیباترین لحظهء حیات انسانی» است.



موضوعات مرتبط: شعر ، اس ام اس ، مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: رمضان مبارک , , ماه مبارک , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 19 تير 1392 | 14:55 | نویسنده : spring girl |
افلاطون را گفتند:

  چرا هرگز غمگین نمی شوی؟
 

  گفت دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم.
 


موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: غمگین مشو , غم , افلاطون , ترنم باران ,

تاريخ : یک شنبه 9 تير 1392 | 18:20 | نویسنده : spring girl |

تاريخ : پنج شنبه 6 تير 1392 | 14:25 | نویسنده : spring girl |

 

میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی

میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی

میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی

میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی

همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست تا بگویم



”خدایا ” دوستت دارم



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، نیایش با خدا ، ،
برچسب‌ها: خدایم , نیایش با خدا , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 27 خرداد 1392 | 13:12 | نویسنده : spring girl |

 

 آگهی های ترحیم روزنامه را که خواندم با خود گفتم :

چرا هر روز اینقدر دکتر ، مهندس، مدیر شرکت ......فوت میکنند؟؟؟؟؟؟

اما وقتی از قیمت چاپ یک آگهی ترحیم مطلع شدم فهمیدم :

             فقرا همیشه بی صدا میمیرند ......

 

 

 

 

نظر تبلیغاتی ممنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوع



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: فقرا همیشه بی صدا میمیرند , مرگ , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 22 خرداد 1392 | 14:15 | نویسنده : spring girl |

اولین جمله که بعد از این اتفاق به ذهنت میاد چیه؟



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: نظرسنجی , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 17 خرداد 1392 | 12:8 | نویسنده : spring girl |

شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.

پــــــــــــدر عزیزم

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی... .

 

 

 

این گل تقدیم به همه باباهای دنیا به خصوص بابای گل خودم که عاشقشم و همتا نداره 

 



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: پدر , روز , پدر , متن ادبی درباره روز پدر , پشت‏گرمی من , پناهگاه امن خانه , ترنم باران ,

تاريخ : پنج شنبه 2 خرداد 1392 | 10:48 | نویسنده : spring girl |

 

امیدوارم تمام غم وغصه هات توی آتیش 4شنبه سوری بسوزه عزیزم...
چهارشنبه سوری مبارک!

 

انگـــــــاری غلغله ی محشـره چارشنبه سوری
گوشم از بمب و ترقّه کره چارشنبه سوری
رســم خیلی خوبیه اگــه خرابش نکنیم
واســه مـن فشفشه یادت نره چارشنبه سوری،بزن لایکوووووووووووووووووووووو

 

چهارشنبه سوری نزدیکه.یه وقت نری از رو آتیش بپری. آخه تجربه ثابت کرده اگه خر بپره رو آتیش رم میکنه !

 

دستانت را به من بده ، تا با هم از رو آتش بپریمم!
آنان که سوختنـد ، همه تنها بودند !
۴شنبـه سوری مبارک !

 

 حلول چهارشنبه سوری سال ۹۱
را بر شما ترقه بازان و نارنجک زنان عرصه مردم آزاری تبریک و تهنیت عرض مینماییم !
.
.
به سلامتی اونایی که با فشفشه چهارشنبه سوری رو جشن میگیرن !

 

قدیما یه آتیش درست میکردن از روش می پریدن
حالا دیگه با این اوضاع اگر با هواپیما هم بخوای از رو آتیشای امروزی رد 
بشی
باز موتور هواپیما آتیش میگیره نابود میشی...
واقعا پیشرفت شگرفه ما تو زمینه های ناجور داریم؟

 

 

بقیه رو تو ادامه مطلب ببینید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظر یادتون نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــررررررررررره!



موضوعات مرتبط: اس ام اس ، مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: چهارشنبه سوری , اس ام اس چهارشنبه سوری , چهارشنبه سوزی , ترنم باران ,
ادامه مطلب

تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 | 17:24 | نویسنده : spring girl |

   

این پست را " سکوت" میکنم ...

این بار تو بنویس!

از تمام حرفهایت ،

از  دردهایت،از هرچه  دلت می گوید....



موضوعات مرتبط: عکس ، شعر ، داستان ، اس ام اس ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، زندگی ، آرزو ، نیایش با خدا ، نم نم باران ، امیدواری ، مادر ، زندگی ما آدما ، طنز ، ،
برچسب‌ها: درد , با خودت , بگو , ترنم باران ,

تاريخ : سه شنبه 15 اسفند 1391 | 16:53 | نویسنده : spring girl |

 

 

تا آخر همیشه منتظر

          دستهای گرمت خواهم ماند

 

من چه حوا باشم و چه آدم

 

                            روح تو در من است!

 

بازی ما بازی اسم نیست

 

                         تو بگو نقش من چه باشد

 

                                              سیمرغ را خواهم گرفت

 

                                                                    فقط کارگردانیم را کن

 

 سیب را میچینم

 

                    و باز خواهم چید

 

                               این است رسم آدم بودن حوا

 

                                                     و تو به رسم خود بازی کن

 

                                                                                    رسم بارش باران....



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: آدم هوا , روح خدایی , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 18 بهمن 1391 | 17:52 | نویسنده : spring girl |

 

خوشبختی ساختنی نیست ...  یافتنی است .



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خوشبختی , واقعیت , حقیقت , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 | 14:52 | نویسنده : spring girl |

 

 آیا میدانید چرا خوشبخت بودن مشکل است؟

چون از رهاکردن چیزهایی که باعث غمگینی می شود

سرباز می زنیم .

 

 

 

 

برای بهتر شدن وبلاگ نظر یادت نره !!!



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: خوشبختی , غم , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 13 بهمن 1391 | 14:27 | نویسنده : spring girl |

 

زندگی زیباست ... 

و هر روزش آغازی دوباره

 برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته... 

زندگی زیباست ...

به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...

و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ  رُز ....

و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش...

بی سایه ... بی غم...

 

و با اندکی پستی و بلندی...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست...

و هرچه میخواهیم به دست نمی آید...

هجران ها هم حکمتی دارند ؟؟؟ 

اما زندگی همچنان زیباست ..

می توان  خاطراتی خوب در ذهن حک کرد

و باقی را دور ریخت ...

یاد و خاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد 

پاییز را هم می توان زیبا دید

نگو خزان است و زردی ... 

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند...

همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان رامی سازند... 

خش خش برگ ها هم زیباست

اگر بخواهیم...

مشکل همیشه هست . نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد

باید دید و نگرش عوض شود

نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را

برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی

گاه باید مسیر خود را عوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست

جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم 

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است و

همه کلیدی به دستمان خواهند داد 

و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان

گسیخته نشود...

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم

و خالق ِ یکتا,  بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد

 نظاره گر و دست گیر ما ست 

تنهایمان نمیگذارد 

چه در سختی 

و چه شادی

 



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: زندگی زیباست , شبنم , غم , خاطره , حکمت , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 9 بهمن 1391 | 17:4 | نویسنده : spring girl |

 

 مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟  به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو 
.. مامان تو فقط یک چشم داره فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد… روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری؟  اون هیچ جوابی نداد.... حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم . احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم  سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم ، 
واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی… از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم  تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من. اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا  اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد . یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه   ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم . بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی . همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن  ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا  ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه



موضوعات مرتبط: داستان ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: مادر , چشم , زیباترین هدیه , ترنم باران ,

تاريخ : جمعه 6 بهمن 1391 | 14:50 | نویسنده : spring girl |

 

کاش این متنو با تمام وجودتون بخونید...

 

 

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...

هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

 

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.

 

قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...

تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.

 

قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.

 

من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.

 

قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.

 

قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...

 

چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده...

آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا



موضوعات مرتبط: شعر ، داستان ، مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: زمین , هوا , قرار نبوده , , , , زندگی , زندگی ماشینی , عشق , خروس ,

تاريخ : یک شنبه 1 بهمن 1391 | 17:35 | نویسنده : spring girl |

 

بی نقاب باش،گاهی فقط شبیه خودت ….

همیــن

 

 

 

 

**ترنم باران**



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، آرامش ، عشق ، ،
برچسب‌ها: نقاب , زندگی , دنیا , انسان ,

تاريخ : جمعه 24 آذر 1391 | 13:4 | نویسنده : spring girl |

 

میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید

 

 

خداوند لبخند زد و دختر آفریده شد 

                 روزت مبارک زیباترین لبخند خداوند 

 

 

 

                             نظر یادت نره اگه نظر ندی! 



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: دختر , روز دختر , اسم پاک ,

تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1391 | 14:1 | نویسنده : spring girl |

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت ...

عید فطر؛ عید پایان یافتن رمضان نیست. عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد میشود. رمضان کورهای است که هستی انسان را میسوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر میآورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرها و افطارهایش. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر در عید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم؛ اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم؛ عید فطر، عید ما نیست.



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: عید فطر , رمضان , عید , فطر ,

تاريخ : شنبه 28 مرداد 1391 | 14:34 | نویسنده : spring girl |

 

در باور مسلمانان شب قدر (به عربیليلة القدر) شبی است در ماه رمضانکه قرآن در آن شب (جدا از وحی تدریجی) همچنین به‌طور کامل بر محمد رسول الله نازل شده‌است.مسلمانان باور دارند که در این شب هر امر محکمی جدا می‌شود.بنابر آموزه‌های اسلامی خوابیدن در شب قدر مذموم و شب‌زنده‌داری در آن سفارش شده است و دعا و استغفار در این شب وظیفه دانسته شده‌است.روز قدر هم به اندازه شب آن ارجمند است.

شب قدر را به معنی منزلت دانسته‌اند و بعضی دیگر آن را به معنی تنگی و گرفتاری دانسته‌اند. برخی نیز قدر را اندازه‌گیری و تقدیر امور معنی کرده‌اند.



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،
برچسب‌ها: شب قدر , درباره شب قدر , فضیلت شب قدر , شب قدر ,

تاريخ : پنج شنبه 19 مرداد 1391 | 11:40 | نویسنده : spring girl |

 

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من

گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند.

گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.  



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،

تاريخ : شنبه 24 تير 1391 | 14:57 | نویسنده : spring girl |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد